مکاشفاتی از آیت اله حسن زاده آملی به زبان ایشان

مکاشفاتی از آیت اله حسن زاده آملی به زبان ایشان

 

تشرف آیت اله حسن زاده آملی به زیارت ثامن الحجج (ع)

در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف و نحو، در سحر خیزى و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم. در رؤ یاى مبارک سحرى، به ارض اقدس ‍ رضوى تشرف حاصل کرده ام و به زیارت جمال دل آراى ولى الله اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا - علیه و على آبائه آلاف التحیة والثناء- نایل شدم. در آن لیله مبارکه قبل از آن که به حضور باهرالنور امام علیه السلام مشرف شوم، مرا به مسجدى برد ند که در آن مزار حبیبى از احباءالله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است. من از روى عشق و علاقه مفرطى که به علم داشتم، نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .

سپس به پیشگاه والاى امام هشتم سلطان دین رضا- روحى لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم. بدون این که سخنى بگویم امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصیل آب حیات علم مى دانست، فرمود: نزدیک بیا، نزدیک رفتم و چشم به روى امام گشودم دیدم آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که بنوش امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع که گویى خواستم لبهاى امام را بخورم، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار علم و از هر درى هزار در دیگرى بر روى من گشوده شد.

پس از آن امام علیه السلام طى الارض را عملا به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیدارى من بهتر بود، به در آمدم. به آن نوید سحرگاهى امیدوارم که روز به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم آیم که:  

 

دوش وقت سحر از غصـه نجاتـم داد نــــد     و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى    آن شب قدر که این تازه براتم دادنــد

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب    مستحق بودم و اینها به زکاتم دادنـد

.

تاثیر ذکر لا اله الا الله

در شب جمعه یازدهم رجب ۱۳۸۸ ه‍. ق. مطابق ۱۲/۷/۱۳۴۷ ه‍.ش، بر اثر مراقبت و حضور، التهاب و اضطراب شدیدى داشتم، و با برنامه عملى جناب استاد علامه طباطبایى - رضوان الله علیه - روزگار مى گذراندم؛ تا قریب یک ساعت به اذان صبح که به ذکر کلمه طیبه )لا اله الا الله (اشتغال داشتم، دیدم سر تا سر حقیقت و همه ذرات مملکت وجودم با من در این ذکر شریف همراهند و سرگرم به گفتن )لااله الا الله اند(؛ ناگهان به فضل الهى جذبه اى دست داد که بسیار ابتهاج به من روى آورد. مثل این که تندبادى سخت وزیدن گیرد آنچنان صدایى پى درپى هیچ مکث و تراخى بر من احاطه کرد، و سیرى سریع پیش آمد که هزار بار از سرعت سیر جت سریع السیر در فضا فزونتر بود، و رنگ عالم را بدان گونه که دیده ام از تعبیر ان ناتوانم. عجب این که در آن اثناء گفتم: چه خوش است که به دنیا برنگردم، وقت این معنى در دلم خطور کرده به یاد عائله افتادم که آنها سرپرست مى خواهند، باز گفتم : آنها خودشان صاحب دارند، به من چه؛ تا چیزى نگذشت که از آن حال شیرین باز آمدم و خودم را در آنجا نشسته بودم دیدم. ان الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب .

 

 .

واقعه بعد از نماز صبح دوشنبه

در صبح دوشنبه ۲۱ ع ۲ سنه ۱۳۸۹ ه‍.ق. بعد از نماز صبح در حال توجه نشسته بودم، در این بار واقعه اى بسیار شیرین و شگفت روى آورده است که به کلى از بدن طبیعى بى خبر بودم. و مى بینم که خودم را مانند پرنده اى که در هوا پرواز مى کند، به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که مى خواهم مى برم. تقریبا به هیاءت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رو یم به سوى آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه مى کردم، گاهى هم به سوى زمین نظر مى کردم، در اثناى سیر، مى بینم که درختى در مسیر در پیش روى من است خودم را بالا مى کشیدم یا از کنار آن عبور مى کردم یعنى خودم را فرمان مى دادم که این طرف برو، یا آن طرف برو، یا کمى بالاتر یا پایین تر، بدون این که با پایم حرکت کنم، بلکه تا اراده من تعلق به طرفى مى گرفت بدنم در اختیار اراده ام به همان سمت مى رفت. وقتى به سوى مشرق نگاه کردم دیدم آفتاب است که از دور از لاى درختان پیدا است، و فضا هم بسیار صاف بود، تا از آن حالت به در آمده ام، و خیلى از توجه این بار لذت برده ام .

در اوایل که با توجه مى نشستم خیلى دیر حالت انتقال دست مى داد، و چه بسیار که در حدود یک ساعت و بیشتر به توجه مى نشستم، ولکن ارتباط و انتقال و خلع حاصل نمى شد، و در این اوان به فضل الهى که به توجه مى نشینیم زود منتقل مى شوم. الحمدلله رب العالمین. پوشیده نماند که هر چه مراقبت قویتر باشد، اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالى که پیش مى آید صاف تر است .

 

. 

واقعه بعد از نافله شب

در سحر شب یکشنبه 12 ج 1 ه‍. ق: ۵/۵/۱۳۴۸ ه‍. ش، بعد از اداى نافله شب و نافله و فریضه صبح، در اربعینى که ذکر جلاله (الله) را هر روز بعد از نماز صبح به عددى خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتى دست داد و بدن به طورى به صدا در آمد و مى لرزید آنچنان صدایى که مثلا تراکتور روى سنگهاى درشت و جاده ناهموار مى رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولى در بدنى مثال بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدرى بالا رفت دیدم در میان خانه اى هستم که تیرهاى آن همه چوبى و نجارى شده است، ولى من در این خانه مانند پرنده اى که در خانه اى دربسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز مى کند و راه خروج نمى یابد، تخمینا در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و این سو و آن سو مى شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمى توانم به در بروم، سخنى از گوینده اى شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت این محبوس بودنت بر اثر حرفهاى زاید و بى خود تو است، چرا حرفها را نمى پایى؟

من در آن حال چندین بار خداى متعال را به پیغمبر خاتم براى نجاتم قسم داده ام و به تضرع و زارى افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه اى که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد از آنجا در رفتم، و پس از به در آمدن چندى به سوى مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شد. و هنگامى که از آن حبس رهایى یافتم، یعنى از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم که در میان باغى بنا شده است، و آن باغ را نهایت نبود و آن را درختهاى گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره اى ندیدم .

و مى بینم که به اندازه ارتفاع درختها در هوا سیر مى کنم به گونه اى که رویم یعنى مقادیم بدنم همه به سوى آسمان است و پشت به سوى زمین، و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز دارم، و بسیار خداى متعالى را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم مى دادم که کشف حقائقى برایم دست دهد، در همین حال به خودم آمدم .

آن محبوس بودن چند دقیقه بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه اى که بدنم خسته و کوفته شده است و سرم و شانه هایم همه سخت درد گرفت، و قلبم به شدت مى زد. اى عزیزم این نکته ۳۲۰، از کتابم (هزار و یک نکته) را جدا حلقه گوش خود قرار ده، و آن این که: یکى از اهل ولاء که با هم موالات داشتیم در مراقبتى به لقاء من رآنى فى المنام فقد رآنى فان لاشیطان لایتمثل بى تشرف حاصل کرده است، از آن جناب صلى الله علیه و آله و سلم ذکر خواست، حضرت فرمود: من به شما ذکر سکوت مى دهم .

 

. 

واقعه بعد از نماز صبح جمعه

بعد از نماز صبح جمعه ۱۵ ج ۲ سنه ۱۳۸۹ ه‍. ق. شهریور ۱۳۴۸ ه‍.ق. در حال توجه نشسته بودم، پس از برهه اى بدنم به ارتعاش آمد ولى خفیف بود، بعد از چند لحظه اى شنیدم شخصى با زبان بسیار شیوا و شیرین این آیه کریمه را قرائت مى کند: ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما؛ ولى من آن شخص را نمى دیدم، و من هم از شنیدن آن آیه صلوات مى فرستادم، در آن حال یکى به من گفت: بگو یا رسول الله، و من پى در پى مى گفتم یا رسول الله. و پس از آن با جمعى از مخلوقى خاص محشور شدم که گفت و شنود بسیارى با هم داشته ایم. بعد از آن که از آن حال باز آمدم متنبه شدم که تلاوت آیه فوق براى این جهت بود که روز جمعه بود، و ذکر صلوات در این روز بسیار تأکید شده است .

 

. 

واقعه اثر سجده

 این واقعه را در کلمه شانزدهم هزار و یک کلمه قرار داده ایم، از آنجا نقل مى کنیم :

در مبارک سحر لیله چهارشنبه هفدهم ربیع المولود ۱۴۰۲ ه‍.ق مطابق ۲۳ دى ماه ۱۳۶۰، شب فرخنده میلاد خاتم انبیاء صلى الله علیه و آله و سلم و وصى او صادق آل محمد(ص) که مصادق با شب شصتم از ارتحال حضرت استادم علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان بود، به ترقیم رساله انّه الحق به عنوان یادنامه آن جناب اشتغال داشتم، ناگهان مثال مبارکش با سیماى نورانى حاکى از سیماهم فى وجوههم من اثر السجود برایم متمثّل شد، فتمثل لها بشرا سویا؛ و با لهجه اى شیرین و دلنشین از طیب طویت و حسن سیرت و سریرتم بدین عبارت بشارتم داد: (تو نیکو صورت و نیکو سیرت و نیکو سریرتى)، تا چند لحظه اى در حضور انورش ‍ مشرف بودم، رضوان الله تعالى علیه، و افاض علینا من برکات انفاسه النفیسه .

 

. 

واقعه شنیدن اذان

در بعد از ظهر جمعه هشتم ذوالحجه 1387 ه‍. ق که روز ترویه بود، در حالتى بودم که دیدم صداى اذان به گوشم مى آید و تنم مى لرزد، و مؤ ذن در پهلوى راست من ایستاده است، ولکن من به کلى چشم به سوى او نگشودم و جمال مبارکش را به نحو کامل زیارت نکردم، فقط شبح حضرتش گاه گاهى جلوه مى کرد و پنهان مى شد؛ از شخص دیگری که او را دیدم ولى نشناختم، پرسیدم این مؤ ذن کیست که بدین شیوایى و دلربایى اذان مى گوید؟ گفت: این جناب پیغمبر خاتم محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم است، با شنیدن این بشارت چنان گر یه بر من مستولى شده است که از آن حال باز آمده ام .

 

. 

رساله سیر و سلوک و رمز توحید

شب دوشنبه 23 ربیع الاول سال 1387 هجرى یکى از اساتیدم (حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى) را در خواب دیدم که رساله سیر و سلوکى را به من داده، فرمود: التوحید أن تنسى غیرالله یعنى : توحید این است که غیر خدا را فراموش کنى. وقتى نزد ایشان رفتم و آن چه در خواب دیده بودم، بیان نمودم فرمود:

 

نشانى داده اندت از خرابات    که التوحید اسقاط الاضافات

 

 

. 

رؤ یاى شیرین و ضمانت حضرت رضا(ع)

راقم (حسن زاده آملی) گوید: در شب چهارشنبه بیست و نهم جمادى الاولى سنه 1405ه‍. ق: اول اسفند 1363 ه‍. ش چون پاسى از شب بگذشت، مزاج بناى بهانه را گذاشت، ولى از بیم آن تا دوازده نصف شب بیدار بودم و با خواب جنگیدم و براى هضم غذا صبر کردم و اکثر در حیاط قدم مى زدم. بعد خواب شیرین بود و رؤ یاى شیرین تر که به زیارت حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا علیهم السلام تشرف حاصل کردم. در ابتدا به اشارت تفهیم فرمود که چرا کمتر خودت را به ما نشان مى دهى، و پس از آن به عبارت تصریح فرمود که ما ضامن چشم توایم. الحمدلله که از این بشارت آن ولى الله اعظم که به لقب ضامن هم شناخته شده است، برایم یقین حاصل است که هر دو کریمه من تا آخرین دقایق عمرم بینا خواهند بود، چون ضامنشان معتبر است. چنان که مشمول الطاف دیگر آن حضرت نیز بودیم و هستیم .

و آن که حضرت فرمود: چرا کمترخودت را به ما نشان مى دهى، شاید علتش این بود که در آن اوان بر اثر تراکم اشتغال درس و بحث و تصنیف و تصحیح مدتى به زیارت حضرت بى بى ستى فاطمه معصومه علیهاالسلام خواهر آن جناب توفیق نیافتم و تشرف حاصل نکردم. شگفت این که در آن شب اصلا اندیشه آن جناب در خاطرم نبود.

 

. 

رؤ یاى صادقانه

هر کسى در مدت زندگى خود خواب هایى مى بیند، این کمترین وقتى در عالم خواب لوحى زرین را از دستى سیمین گرفت که در آن به زیباترین خط درخشنده و فروزان با آب طلا نوشته بود: یا حسن خذ الکتاب بقوة. و نیز وقتى دیگر در عالم خواب مرحوم استاد علامه جامع علوم و معقول و




:: موضوعات مرتبط: عرفان و عرفا , ,
:: برچسب‌ها: آیت اله حسن زاده آملی ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : هومن
تاریخ : پنج شنبه 4 اسفند 1390
مطالب مرتبط با این پست